مرور ِ من ...
من ِ او
سرگذشت کسی که هیچکس نبود

مرور خاطرات گذشته دلمو میسوزونه

لحظات کودکیم که تو توشون نبودی واسم خیلی آزار دهنده اس

اگه تو بودی، چی میشد و من چی از آب در میومدم ... ! آه خدا

خیلی سختم بود بی تو زندگی کردن و بدون تو بزرگ شدن ...

تنها چیزی که کمک میکرد به زندگی ادامه بدم و زندگی رو دوس داشته باشم

باور ... اینکه یه روز بهت میرسم و همه ی این تنهایی ها و انتظارها تموم میشه بود

باور بود ... یقین بود ... واجب بود ... واجب تر از نفس !

 

الانم زیباییت واسم تعجب آور نیست ... من با این زیبایی تموم عمر زندگی کردم

چیزی که الان تموم وجودمو پر میکنه ... حس حیرت و ناباوریه ... ناباوری از اینکه

ینی من ترو دارم ... یا بازم مث گذشته ها خیاله ... توهمه ... یا یه رویای آشناس

که من تموم این سالهای عمرمو باهاش سپری کردم ... اگه واقعی باشه ... نه

این محاله ... ! ینی میاد روزی که با خیال راحت این محال ِشیرینو باور کنم !!

 

آدم دلش میسوزه به حال اونهمه روزا و شبایی که اومدن و قدرشونو ندونستیم و رفتن

حالام رفتن که رفتن ...

انگار یکی داره هولشون میده واسه اینکه هر چه سریعتر بیان و برن ...

من با تو هم عصر بودم

این از خوش شانسیه منه که لااقل تونستم ببینمت

اگه هم عصر من نبودی چطور میشد پیدات کرد ... برای من ِسردرگم ... سردرگمی

میشد تموم زندگیم ...

حالا با پیدا کردنت ... یه جای این دنیا بالاخره ایستادم ... سردرگمی خیلی بده ...

اینقدر سردرگمی کشیدم که هنوز گیجم ... هنوز درست نمیدونم باید چیکا کنم ...

انگار هیچی سر جای خودش نیست ...  انگار وارد یه دنیایی شدم که پیش از این هرگز

توش نبودم و واسم اصلا آشنا نیست ... هیچیشو بلد نیستم ... نه راهشو ... نه آدابشو

این سردرگمیه من ترو هم آشفته کرده ... میدونم !

 

نمیخواستم اصلا اینا رو بگم ... نمیدونم چرا حرفام به اینجا رسید

بگذریم ...

 

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 18 مهر 1392برچسب:, توسط من ساعت 8:23 |